چو خاک بر سر راه امید منتظرم


کزان دیار رساند صبا نسیم وفا

برای کس چو نگردد فلک بی تقدیر


عنان خویش گذارم به اقتضای قضا

میان صومعه و دیر گر چه فرقی نیست


چو من به خویش نباشم چه اختیار مرا

کسی که بر درمیخانه تکیه گاهی یافت


چه التفات نماید به مسند دارا ؟

خوش آنکسی که درین دور میدهد دستش


حریف جنس و می صاف و گوشهٔ تنها